سر غارت حرم دعوا شد ای وای ای وای پشت خیمهها چرا غوغا شد ای وای ای وای نیزهها رو تو زمین کوبیدن ای وای ای وای سر شیرخوارهی تو پیدا شد ای وای ای وای دق کرد خواهرت روزگار زینبت شده سیاه دق کرد خواهرت با کتک خوردن طفل بی گناه دق کرد خواهرت پا پس نمیکشه همه رفتن ولی شمر، دست نمیکشه زینب رسید و گفت مادر بیا ببین دیگه نفس نمیکشه تاختن، اونا که مُلک ری و باختن بدجوری با هم دیگه ساختن تو رو توی گودی انداختن زیر و رو شدی پشت و رو شدی چجوری با زینبت، روبرو شدی بی هوا زدن با عصا زدن جلو خواهر تو با کف پا زدن ای حسین من... بارون نیزه بود یه مسلمون برا آب دادنِ اصغرش نبود لب تشنه کشتنش وسط روزه ولی آسمونا شدن کبود لب تشنه کشتنش بردن آبرو پس کجاست عمو که ببینه ما شدیم با کی روبرو چشمشون زدن بی هوا زدن حسین وااای... والله وقاحت داره خیمه نرید برادرم رو خیمه غیرت داره والله وقاحت داره زنده است هنوز ببینید انگشتشو حرکت داره