واسه نفس گرفت تا خیمه بر نگشته

واسه نفس گرفت تا خیمه بر نگشته

[ حسین ستوده ]
واسه نفس گرفتن تا خیمه برنگشته
کمتر بهش بخندید سنی ازش گذشته

ماه حرامه رهاش کن مگه نمی‌دونی امامه
ماه حرامه حسین زیر دست و پای ازدحامه

وقت اذونه همه بمونن ولی شمر نَمونه
وقت اذونه هرچی که خواهر تو می‌کِشه از اونه

غریب مادر حسین ...

بی‌یار و بی‌پناهی ای سرپناه زینب
تکیه زدی به نیزه‌، ای تکیه گاه زینب

کجای کاری خیمه قیامته حسین خبر نداری
کجای کاری نبودی شمرو از تو خیمه در بیاری

بمیره زینب چه‌جوری پیرهنت رو پس بگیره زینب
بمیره زینب اینقده رو نزن به شمر که دیره زینب

یادش به‌خیر زدم شونه به موی تو
بوسه زدم حسین زیر گلوی تو

یادش به‌خیر تو هم گفتی که خواهرم
امروز شبیه شدی خلی به مادرم

یک ساعت بعد بی‌حیا روی سینه نشست
یک ساعت بعد همه استخوونات رو شکست
یک ساعت بعد تو رو نیزه زدن بی‌هوا

لعنت به بوی خون
لعنت به این سنان
لعنت به خنده‌ی بی‌وقت ساربان

باید حلال کنی این کوه غیرتو
خیلی زدن حسین پیشم رقیه‌اتو

موهاشو کشید بی‌کسی یتیم رو ندید
موهاشو کشید دیگه وقت کبودی رسید

بدتر از این یه رباب حزین و طناب
دیدن تو شام می‌ریزن سر تو

یارالی آقا ...

یکی ته گودال لباست رو پرت کرد
شلوغی خیمه حواست رو پرت کرد

عذاب کردنت
منع آب کردنت
شبیه گندم ری آسیاب کردنت
به خون گلو خضاب کردنت

تمومه حسین 
روبرومه حسین
خودت بگو که پیکرت کدومه حسین

نظرات