می‌خونم روضه با چشمای تر

می‌خونم روضه با چشمای تر

[ مهدی اکبری ]
می خونم روضه با چشمای تر   
می خونم روضه من امشب از سر 

توی مقتل اومده که قاتل 
خنجر کند رو میزد رو حنجر 

روی مقتل اومده میشینه 
بی حیا اومده با چکمه رو سینه

وقتی می‌بُره سر رو واویلا
خوهرش از روی تل می‌بینه

توی مقتل اومده نامردا
تو رو کشتن اما با زجر آقا

توی مقتل اومده تو گودال
تورو کشتن اما با صبر آقا

چه غروبی چقدر دل‌گیره
بدنت بین ارازل گیره

موهایی که شونه می‌زد زهرا
حالا توی دست قاتل گیره

روت رو برگردون نشست رو پشتت
با دوازده ضربه خنجر کشتت

هر کی هر چی که می‌خواست غارت کرد
یکی سر رو برد یکی انگشتت

(مرکب های تازشون تو راهن
تا که زیر و رو کنند پیکر رو)۲

صدای شکستن استخوان‌هات
داره از حال می‌بره خواهر رو

همه جای حنجرت زخمی بود
از نوک پا تا سرت زخمی بود

بیشتر از نهصد و پنجاه تا زخم
یعنی کل پیکرت زخمی بود

سه شبانه روز تو صحرا موندی
زیر آفتاب و تو گرما موندی

بدن پاک تو روی خاک بود
بی کفن غریب و تنها بودی

(تو مسیر کوفه روی نیزه 
سر تو منزل به منزل میره)۲

خواهرت با دست بسته ای وای
داره همراه ارازل میره

نظرات