توی گودال افتادی توی دست صیادی جلو چشمات آب می ریخت لب تشنه جون دادی آه بنی و من الماء منعوک و من القفا ذبحوک پسرم آه بنی مگه مادر نداشتی به دلم داغ گذاشتی پسرم خندیدن به غربتت خندیدن به خواهرت جسمت مونده به زمین رفته به روی نی سر واویلا علی الحسین... سرتو روی نیها تن تو توی گودال سرتو شد بازیچه بین پاهای اطفال آه بنی ذبحوک غریبا وای از این نانجیبا پسرم آه بنی تو عزیز رسولی سرتو برده خونی انگشت تو رو برید از راه خواهرت رسید وای از لحظه ای که شمر محجرها را می کشید