شعله میرفت به بالا، سر حیدر پایین بیشتر غصهی او بود که میزد شررم یک لگد خورد به در، در به دو تا پهلو خورد هم به پهلوی من و پهلوی محسن پسرم اولین روز است، بی گهواره میگردی علی۲ یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی آخرین باری که بستم بند این قنداق را بر دلم افتاد دیگر برنمیگردی علی خندهات شرمنده میسازد پدر را، گریه کن بس کن این لبخند، اشکم را درآوردی علی بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی باز کن از ساقهی این تیر انگشتان خود نیست همبازی تو بیچارهام کردی علی علی عادت به انگشت عمو داشت به جایش تیر را محکم گرفته نفسم میمونه تو گلو منو میکشن از سر مو حسین...