شد شراب از لب تو، تَر دامن باده آلودهتر بُوَد یا من؟ پس به من نیز بوسه ده تا من بشوم مست و عالمی با من جای یا ربّ، صدا کند یا لب! بر جگر مینهم چو دندان را نخورم جز به خون دل، نان را مشکن چون دلم تو پیمان را یا به تیغت ببند افغان را یا بزن مُهر بر لبم با لب زلف بسته به روی چون قمر است شب همیشه ز شیشهی سحر است دل خون، همپیالهی شرر است خون ز هممشربان نیشتر است میزند لب به تیغ گویا لب تو کجایی که آفتاب کنی؟ سرکه را در قدح، شراب کنی کی تو آباد، این خراب کنی؟ دانگ بگذار تا ثواب کنی از تو خاک قدوم، از ما لب ذوالفقارت، فرات بی بدل است ضرب شمشیر تو علی، مثل است مست نام تو شیشه در بغل است اصلاً اصل اصول ما، عسل است که چنین گشتهای سراپا لب هرشب تو، هزار رکعت داشت ضبط این کارها چه زحمت داشت مَلَک دوش تو، چه همّت داشت چاه کوفه مگر چه نیّت داشت؟ که گرفت از لب تو آقا، لب تو که هستی که مات توست خدا؟ ذات خود در صفات توست خدا بسته در ششجهات توست خدا موبهمو در نکات توست خدا از قدوم و سر و تنت تا لب قرص خورشید، تب اضافه کند قرص رویت، طرب اضافه کند واجب و مستحب اضافه کند کفر، چیزی به ربّ اضافه کند وقف الّاست بعد هر لا لب خواب در سایهی تو، دیدن داشت دست از حُسن تو، بریدن داشت روح از شوق تو، پریدن داشت یکی از ایندو بس مکیدن داشت زان لبم بوسه ده و الّا لب مرهم نوبلوغ درد سر است عیسی معنیات، طُفیل در است سود در وجه غیر تو، ضرر است نسخهات کامل است و مختصر است مرده را زنده میکنی با لب