ز خورشید گردون، فراتر منم؛ من که خاک کف پای حیدر، منم؛ من سزد گر ملک لب گشاید به مدحم که مدّاح مولای قنبر، منم؛ من علی آنکه گر پرسی از وی که هستی؟! بگوید که ساقی کوثر، منم؛ من نگهبان دین؛ دست حق؛ روح قرآن رسول خدا را برادر، منم؛ من مسیحا شود زنده با یک نگاهم که جان عزیز پیمبر، منم؛ من به دریای طوفانی دهر، کشتی به کشتی توحید، لنگر، منم؛ من به پیغمبران رهنما در بلاها به ختم رسل، یار و یاور منم؛ من چه بالاتر از این! چه نیکوتر از این! که همتای زهرای اطهر، منم؛ من علی، جان احمد؛ علی، کفو زهرا علی، باب شبّیر و شبّر، منم؛ من علی، نوح ایمان؛ علی، روح قرآن علی، صاحب سرّ داور، منم؛ من علی، قطب عالم؛ علی، محور حق علی، پیر جبریلپرور، منم؛ من علی، شیر و شمشیر و دست الهی علی، فاتح بدر و خیبر، منم؛ من علی، حجّت و هادی و پیر و مرشد علی، میر و سالار و سرور، منم؛ من کجا میگریزند از دامن من بیایید، مولا و رهبر منم؛ من امامی که از خشم دوزخ رهاند شما را به فردای محشر، منم؛ من امیری که در جنگهای پیاپی نبی گفت مدحش مکرّر، منم؛ من چراغی که شبهای تاریک سوزد به ویرانههای مُحقّر، منم؛ من دلیری که از نالهی دردمندی بلرزد وجودش سراسر، منم؛ من کریمی که در جنگ، شمشیر خود را ببخشد به خصم ستمگر، منم؛ من عزیزی که در تلخکامی، نبی را بُود جان شیرین به پیکر، منم؛ من به صحرا بگویید: من، ابر و بادم به دریا بگویید: گوهر، منم؛ من به گیتی بگویید: من، رهنمایم به گردون بگویید: محور، منم؛ من به آخر بگویید: اوّل، علی بود به اوّل بگویید: آخر، منم؛ من به مظلوم گویید: من، یار مظلوم به ظالم بگویید: حیدر، منم؛ من ولیّ خداوند؛ مولود کعبه که بخشید بر کعبه زیور، منم؛ من مطاف حرم؛ روح حج؛ رکن ارکان صفای صفا؛ روح مشعر، منم؛ من به من میسزد اقتدار خدایی که عبد خداوندمظهر، منم؛ من رفیق شفیق فقیران کوفه ولیالله دادگستر، منم؛ من امامی که ایتام ویراننشین را بگیرد چو فرزند در بر، منم؛ من شهیدی که گردیده گلگون ز خونش مصلّی و محراب و منبر، منم؛ من کشاورز صحرا؛ چراغ خرابه امیر و خداوند کشور، منم؛ من ز مضمون شیرین در این باغ میثم به نخل تو آنکو دهد بر، منم؛ من