ای جانِ جهان، جهانِ جان، ادرکنی قیّوم زمین و آسمان، ادرکنی احیاگر صد دَم مسیحا، الغوث یا حضرت صاحبَالزَّمان، ادرکنی ***** سرداریِ کائنات زیبندهی اوست مِهر فَلَک از جبینِ تابندهی اوست در وصف علی بس، که بوَد دست خدا در وصف خدا بس، که علی بندهی اوست ***** در راه علی اگر هلاکم سازند اهل نظر آیینه ز خاکم سازند گویند که ناپاک مَبَر نام علی من نام علی بَرَم که پاکم سازند ***** جان را به یک اشاره مسخّر کند، علی دل را به یک نظاره منوّر کند، علی ایجاد گُل ز شعلهی آذر کند، علی یک لحظه سِیر عالَم اکبر کند، علی بر کائنات جود مکرّر کند، علی او را سِزَد به خلق امیر و رهبری او آورَد عدالت و قسط و برابری تیغش رسد به چرخ، گَه رزمآوری با ذوالفقار حیدری و دستِ داوری یک لحظه فتح قلعهی خیبر کند، علی افلاک را مهار کند با نظارهای بیمِهر او به چرخ نتابد ستارهای نبْوَد به دهر مَنقَبَتش را شمارهای! ابلیس را به بند کِشَد، با اشارهای یک لحظه را گر اشاره به قنبر کند، علی پیغمبری نبود بدون ارادتش کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش پروردگار فخر کند بر عبادتش چون بندگی به خالق داور کند، علی او ناخداست کشتی لَیل و نَهار را فرمان دهد هماره خزان و بهار را تقسیم کرده روز ازل خُلد و نار را نبْوَد عجب که خلق خداوندگار را با یک نگاهِ خویش ابوذر کند، علی گردون به پیش تیغ علی افکنَد سپر از حملهاش قضا و قدر میکند حذر شمشیر فتح داور و شیر پیامبر زود از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر شب در خرابه با فقرا سَر کند، علی هنگام بذل دست بوَد دست داورش گر کوهی از طلا بوَد و کوهی از زرش اول نَهَد طلا به کف سائلِ درش نبْوَد عجب به دست غلام ابوذرش این گوی خاک را به جهان زر کند، علی! در آسمان لوای امامت به پا کند در خاک، با خدا دل شب التجا کند در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند در مَهد، پاره پیکر اژدر کند، علی! ***** (زینبی دیدم چه زینب کاش من داغش نبینم)