سر تمام ملائک مقابلش خم شد و با عمامهی بابای خود معمم شد به این شمائل مردانهای که پیدا کرد حسن مقابل چشم حرم مجسم شد گل حسن پسر نجمه نور چشم عمو جناب قاسم کربوبلای عالم شد ظهور کی خلی عظیم است قاس ابن الحسن کریم و ابن کریم است قاسم ابن الحسن عمو بیا شوق مرا ضرب المثل کن تمام زخمهایم را عسل کن برای اینکه از دستت نریزم مرا آهسته آهسته بغل کن عمو سرم میل سفر دارد دلم میل پدر دارد تمام سنگها بر صورتم خورد یتیمی دردسر دارد کش اومده تنت چه وضع پیکره وقتی رسیدم گفتم این علی اکبره سنگ لای موهات شده پره گره چی میشه این بدن که زیر اسب بی زره زخمات پر از آتیشه حرم نفس هات گرمه لهه نمیشه دستم که استخوانت نرمه قاسم به روی خاک چرا چاک چاک می مانی بغل که میکنم روی خاک میمانی حلال کن نوهی فاطمه عمویت را شبیه قاب دو دستم گرفته رویت را اگر که باز کنم باز میشود به جمال حسنی دست درازی کردن تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت خبر داری قاسم چه بلایی اومد سرم خبرداری قاسم خون میچکه از معجرم خبر داری قاسم چه مجلسی باید برم به جمال حسنی دست درازی کردن تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت گریهی تازه عروست وسط صدها مرد گریهها در وسط بزم شراب به روی خنچهی عقدش نوشته عروس آواره و داماد کشته از خمیهها جان میرود یوسف ز کنعان میرود قاسم به میدان میرود ای نور دو عین قاسم داماد حسین قاسم ای دل به دریاها زده صد نعل بر تو پا زده یا قد من خمیده یا قدت ز من بالا زده نیزه رسید از پیش و پس افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس ای نور دو عین حسین داماد حسین هر آنچه در توانم بود کردم خودت دیدی که من مرد نبردم علمدارت چو رزمم دید گفتا الهی قاسمم دورت بگردم