رضا جان

رضا جان

[ صابر خراسانی ]
خدا می‌خواست لطفت تا قیامت بی‌کران باشد
به دنیا آمدی تا شیعه با تو در امان باشد

کنار تو بعید است اینکه روزی زائرانت را
خدا ناکرده محشر اعتنایی به جنان باشد

رضاجان خوف این دارم که از غفلت مرا روزی
زبانم لال جز تو نام دیگر بر زبان باشد

امامی که مرا با یک سلام ساده مشهد برد
نباید با مکان باشد که باید لامکان باشد

پدر موسی ابن جعفر مادرش نجمه بلی باید
به دنیا آمدن‌های امامان آین‌چنان باشد

به دنیا آمدی حاجی شوند آری فقیران هم
اگر پرواز تهران-مشهدت حتی گران باشد

به دنیا آمدی تا بعد هر برگشتن از مشهد
درون خانه زینت بخش چای‌ام زعفران باشد

به دنیا آمدی سبک خراسانی پدید آمد
که طبع شاعر آیینی‌ات با تو روان باشد

خیالات من است این‌ها, وگرنه شأن تو این نیست
به دنیا آمدی تا چشمه حکمت روان باشد

به دنیا آمدی تا شیعه اثنی عشر با تو
پس از تو برترین فرقه میان این و آن باشد

به دنیا آمدی تا قرن ها از بعد دعبل هم
یکی از جلوه های معجزات تو «حسان» باشد

نه دعبل نه فرزدق نه حسانم, لیک می‌خواهم
خیالم چون نسیمی در هوای تو وزان باشد

غروبی را تصور کن پس از رجعت حرم باشیم
نماز مغربش پشت سر صاحب زمان باشد

غروبی که تو منبر می‌روی بعد از نماز آن
طنین خطبه‌ات در گوش‌های زائران باشد

چه شب‌هاییست شب‌های دل انگیز پس از رجعت
گمانم اینکه آن شب‌ها زمین در آسمان باشد

اگر حاج اکبر ناظم بیاید هر شب جمعه
برای جد مظلومت بخواند روضه‌خوان باشد

یکی از حضرت زینب بخواند تا که بعد از آن
دم سینه‌زنی‌ها نوحۀ دامن‌کشان باشد

خودت تفسیر خواهی‌کرد, خود توضیح خواهی‌داد
چرا باید سر جد تو در دست سنان باشد؟

چه خیری داشت این سر دایی من نمی‌دانم
کجای سرزمین کربلایی من نمی‌دانم

رسیده کار زینب حالا به جایی که
زن خولی خبر دارد کجایی من نمی‌دانم

به آب حوض صحنت می‌خورَد پیوند اشک ما
زنان بچه مرده  اشکشان باید چنان باشد

زنان بچه مرده مثل باران نه که خود ابرند
زنان بچه مرده اشکشان باید روان باشد

رباب آرام با رأس علی اصغر به نِی می‌گفت
دلت می‌آید این مادر به دنبالت دوان باشد؟

مگر با مادرت قهری چرا پایین نمی‌آیی؟

****

ای تیغ همیشه بی خبر می‌آیی
یک روز شبیه میخ در می‌آیی

یک روز تو شمشیری و فردا قطعاً
در غالب یک تیغ سه پر می‌آیی

یک مرتبه کم شتاب باشی خوب است
با قاعده با حساب باشی خوب است

فکر دل فاطمه نبودی اما
فکر جگر رباب باشی خوب است

ای تیر همین‌قدر نمی‌فهمی نه؟
فرق پدر و پسر نمی‌فهمی نه؟

آن روز چقدر گریه کردم گفتم
زن آمده پشت در نمی‌فهمی نه؟

نظرات

محمد امین زارعیمحمد امین زارعی

خدایش هیچ مدح قشنگ تر از صابر خراسان نیست