هر آنچه داشت رفت جستجو مکن انقدر شهید مرا زیر و رو نکن قبول کن که شبیه حصیر افتادی قبول که که تَهِ گودال گیر افتادی مخواه تا سرِ من به گریه بند شود بگو چه کار کنم از تنت بلند شود بگو چه کار کنم انقدر تکان نخوری بگو چکار کنم از سنان، سنان نخوری ***** بر سرِ بام گرفتار به صد شیوَن و آه میفرستم چه سلامی به اباعبدالله دست بر سینه شدم رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من کوفع شخر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بغض علی از چهرهشان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در میبندند نذر دارند که خنجر به کمر میبندند غم نبینی دو سه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم تو بد بشوند اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را ببرند و به تنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دور من زار غریبه مانده از محبین تو یک اُمِّ حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا