رضا جانم بیا این دم آخر

رضا جانم بیا این دم آخر

[ کربلایی نریمان پناهی ]
رضاجانم بیا این دَمِ آخر
صدایت می‌زنم با حالی مضطر
ببین حالم شده محزون برادر

فراق روی تو شد آخر قاتلم
برای دیدنت چه بی‌تابه دلم

رضاجانم، رضا ... 

دگر رفته ز دست صبر و قرارم
در این غربت خدا شد گریه‌ کارم
کجایی که بیا جان می‌سپارم

گمانم می‌شود امیدم ناامید
نفس‌هایم دگر به روی لب رسید

رضاجانم، رضا ... 

خیالت راحت ای نورِ امیدم
از آن لحظه که بر این‌جا رسیدم
از این مَردم به جز خوبی ندیدم

میان شهر قم شده حفظ حُرمتم
برای لحظه‌ای نشد کم عزتم

رضاجانم، رضا ...

دلم می‌سوزد از احوالات شام
غم مهجوری و طعنه و دشنام
سر عمه شکست با سنگای بام

امان از شهر شام، امان از ازدحام
دلیل گریه‌هام شده بزم حرام

حسینم وای، حسین ... 

به عمه زینبم می‌دادن آزار
چه حرفا که شنید در کوچه، بازار
برای عمه زینب شد حالم زار

امان از اضطراب، کشید عمه عذاب
دلم خونِ برا غمِ بی‌بی رباب

حسینم وای، حسین ...

نظرات