لذت دنیاست در پیمودن فرسنگ ها

لذت دنیاست در پیمودن فرسنگ ها

[ صابر خراسانی ]
لذت دنیاست در پیمودن فرسنگ‌ها
خوب می‌فهمند این حرف مرا دلتنگ‌ها

هیچ جا غیر از رواق تو ندیدم هیچ جا
صلح باشد بینشان آئینه‌ها و سنگ‌ها

پیش تو فرقی ندارد که سیاهم یا سفید
مهربانی تو مشهور است با یک رنگ‌ها

پیش تو هیچ بن هیچم ای بزرگ بن بزرگ
نام‌ها نزد تو چیزی نیست غر از ننگ‌ها

نا هماهنگی شیپور نقاره خانه‌ات
یاد داده دلبری را بر همه آهنگ‌ها

اشک را اینجا صلاح مشترک دیدیم ما
با تمام اختلاف لهجه‌ها فرهنگ‌ها

حوض‌هایت نور را در چشم ماه انداخته
هر سحر خورشید در صحنت کلاه انداخته

زائرت تنها قدم در این حرم نگذاشته
لشکری از اشک را با خود به راه انداخته

ما گدایان را ملالی نیست تا سلطان ما
بار عام خویش را در بارگاه انداخته

من مَلَک بودم ولی جایم در این فردوس بود
عشقت آدم را چنین در اشتباه انداخته

در ضریحت هر کسی چیزی بیاندازد
ولی زائر مسکین تو هر دفعه آه انداخته

گفتم از رویت بگویم نکته دانی گفت که:
یوسف حُسن تو یوسف را به چاه انداخته

در حریمت احتیاج باده و پیمانه نیست
آنقدر که مست اینجا هست در مِی‌خانه نیست

آنکه می‌بوسد در و دیوار و سنگ و چوب را
عارفانه عشق بازی می‌کند دیوانه

عقده‌هایم را فقط پیش تو خالی می‌کنم
آن سری که بر ضریح توست لنگ شانه نیست

با گدایان همنشینی با فقیران هم‌غذا
پادشاها سفره‌ی شاهانه‌ات شاهانه نیست

نظرات

عالیییی