ای سراب از قدمت آینه پنهان کرده گیسویت زمزمهی رود پریشان کرده ای تلنگر زده بر نبض مناجات همه لال از مدح تو خمیازهی گنگ کلمه یوسف حزن به پیراهن تو دوختهاند ناز را سینه به سینه به تو آموختهاند در دل شب برس از راه قمر پاشی کن روی بوم دل ما عاطفه نقاشی کن ما پر و بال نداریم ولی بامت هست نیستی نیستی اما همهجا نامت هست مطلع فجر بهسر آمده بیدارم کن سخت آماده شدم سخت گرفتارم کن پشت پا خورده ز مردم گله را میفهمد این دل تنگ مگر فاصله را میفهمد همه را با خبر از آمدنت کن برگرد جامهی آمدنت را به تنت کن برگرد به تماشای تو ما باغچه را گل کردیم گفته بودند میآیید تحمل کردیم ای که از کوچهی پاییزی ما با خبری ما کجا گل بفروشیم که از ما بخری نامه دادیم گرفتیم ولی نیست حبیب ای غریب بن غریب بن غریب بن غریب راهمان گمشده دیباچهی نور تو کجاست بنشینیم کجا راه عبور تو کجاست؟ کفر در آمده ایمان مرا میگیرد بی تو این نفس گریبان مرا میگیرد من سرم گرم گناه است سرم داد بزن سینهات سخت به تنگ آمده فریاد بزن **** قرص ماهی از دل گهوار بیرون میزند شیرخواره مثل یک سردار بیرون میزند یک علی زیر عبا و یک علی روی عبا از دم خیمه علی هربار بیرون میزند تیر از بین کمان حرمله بیرون زده یا که پشت در نوک مسمار بیرون میزند **** ای تیغ همیشه بیخبر میآیی یک روز به شکل میخ در میآیی یک روز تو شمشیری و فردا قطعاً در قالب یک تیر سهپر میآیی ای تیر همینقدَر نمیفهمی، نه؟ فرق پدر و پسر نمیفهمی، نه؟ آنروز چقدر گریه کردم گفتم زن آمده پشت در... یک مرتبه کم شتاب باشی خوب است با قاعده، با حساب باشی خوب است فکر دل فاطمه نبودی اما فکر جگر رباب باشی خوب است **** برد او را حسین زیر عبا اما چه سود؟ از عبایش تیر یک مقدار بیرون میزند خون اصغر را ملائک تا به بالا میبرند خون محسن از در و دیوار... مادرش کو تا ببیند با تکان نیزهدار چند دندان از دهان انگار... **** بچه را از وسط خاک کشیدند به نی