
رضا جان، تمامِ دین و ایمانم تو هستی رضا جان، امیر و شاه و سلطانم تو هستی *** فاطمه، امشب به پا بزم عزاداری کند خواهرت معصومه، بهرت گریه و زاری کند حضرتِ مهدی شده در مجلست، صاحب عزا در غمت هر عاشقی از دیده خون جاری کند رضا جان، منم سینهزنی مجنون و خسته رضا جان، غمت بر این دلِ زارم نشسته رضا جان، تمامِ دین و ایمانم تو هستی رضا جان، امیر و شاه و سلطانم تو هستی *** در میانِ شهر غربت، در همین ماتمکده زهرِ کینه گشته کاری، شعله بر جانت زده بیکس و تنها میان حجرهای در بستهای لحظۀ آخر به بالینت، جوادت آمد رضا جان، شهید و کشتۀ زهرِ جفایی رضا جان، دلم با روضهات شد کربلایی رضا جان، تمامِ دین و ایمانم تو هستی رضا جان، امیر و شاه و سلطانم تو هستی *** روی من گیرد صفا هر لحظهای، با یاد تو معتکف گشته دلم در صحنِ گوهرشاد تو شکرُ لِللّه اربعین زائر شدم بهرِ حسین من گرفتم کربلا از پنجره فولادِ تو رضا جان، همیشه این دلم در شور و شین است رضا جان، دوباره حاجتم صحنِ حسین است رضا جان، تمامِ دین و ایمانم تو هستی رضا جان، امیر و شاه و سلطانم تو هستی ***