دست بر سینه رو به این خانه ایستاده گدای پر چانه السلام علیک حضرت شمع و علیک السلام پروانه عاقلان فیض گریه میگیرند از نم گریهها دیوانه جان من پیش کش برای شما پس دلم را بگیر پیمانه حکمتش چیست قوم اربابان با گدا میشوند هم شانه صاحب روزهدار ما انداخت بهر ما سفرههای شاهانه ای بزرگِ بدون صحن و سرا سلام من به مدینه، به بارگاه رفیعش به مسجد نبوی، به چهار قبر غریبش (ای بزرگ بدون صحن و حرم که مزارت شدهاست ویرانه)۲ دل خود را مدینهات کردم حرمی ساختیم جانانه کاش میشد حیاط صحن تو را آب جارو کنیم روزانه ایمن از حادثات شوم شدهام خادم باقر العلوم شدهام ناله را از جگر رها میکرد آسمان هم عزا عزا میکرد چشمهایش که تار شد از درد مادرش را فقط صدا میکرد تشنه بود و به آب کار نداشت زخم را با نمک دوا میکرد یادگار غروب عاشورا یاد روز دهم چهها میکرد داد میزد حسین وای حسین