این دَمِ آخر میرم ولی می‌سوزم از تب

این دَمِ آخر میرم ولی می‌سوزم از تب

[ حسین ستوده ]
این دَمِ آخر میرم ولی می‌سوزم از تب
چه روضه‌هایی به یاد من میاره امشب
گودال، لشگر، عمه جان زینب

یادم میاد اون لحظه رو
که حمله کردن خیمه‌گاه

پای برهنه می‌دوید 
عمه به سمت قتلگاه

غم زیاده،ماتم زیاده
دور و بر زینب نا مَحرم زیاده

وای از این غم
ای وای از این غم... 

میون قلبم
همیشه غصه‌ی یه داغه

روضه از اینجا
روضه‌ی وصل یه فراقه
بابا،از نی،دختر،از ناقه

یادم نمیره اون شب و
از ناقه افتادم رو زمین

گریه نمی‌ذاره بگم
ای وای ازین زجر لَعین

من شنیدم، از غم خمیدم
زن غَسّاله می‌گفت غسلش نمیدم

نظرات