نه حرم داری نه زائر

نه حرم داری نه زائر

[ محمدحسین حدادیان ]
(نه حرم داری، نه زائر
نه روضه‌خون، نه شاعر
غریب امام باقر)۲

(شاهد روز واقعه، راوی ماجرا تویی
اون که حسینو دیده روی خاک کربلا تویی)۲

نفس آخرت، یادت میاد نفس آخرش
سرشو می‌برید رو چادر خاکی مادرش

وای از دم غروب، شد خیمه شعله‌زا
(گفت زین‌العابدین علیکن بالفرار)۲

عالم‌و بی قرار کنم، خیمه‌هاتو چیکار کنم
خودم پناه عالمم، کدوم طرف فرار کنم

(با سن کم، روضه‌ی مکشوفه دیدی)۲
با عمه‌هات بمیرم، زندان کوفه دیدی

مصیبت ندیدی به اندازه‌ی شام
به زحمت رسیدی به دروازه‌ی شام

(آه هیاهو شد دم دروازه‌ی ساعات)۲
وای می‌رقصیدن کنار محمل سادات

چشمای ساقی العطاشا
از رو نیزه می‌کرد تماشا

ناموس آل‌الله و بردن
تو بازار برده فروشا

از داغ روضه‌ها شکستیم
حالا یاد اون لحظه هستیم

که گوشه‌ی خرابه پای 
روضه‌ی رقیه نشستیم

حالا اومدی
حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی

حالا اومدی
عمو عباس‌و نیاوردی چرا تنها اومدی

حالا اومدی
خوابن حالا که تموم دخترای شام اومدی
حالا که نمی‌تونم بگم اومد بابام اومدی

حالا اومدی

(من روضه‌خوان روضه‌ی عمه رقیه‌ام
مردم شکست حرمت عمه رقیه‌ام)

ای همسفر، به نیزه‌ی اعدا چه می‌کنی
آغوش ماست جای تو، آنجا چه می‌کنی

آروم آروم از طبق بیا کنار...

نظرات