درفضا جلوهی تو میبینم میکند کار در افق تا چشم بست بر گیسوی تو زینب دل دوخت بر بازوی تو زهرا چشم بوسه بر بازوی تو داد و گریست تا به دست تو دوخت مولا چشم تو شهید کنار علقمهای فدات بشم از تو پوشید زینب آنجا چشم طلب مدح کردم از تبم سر به گوشم نهاد و گفتا چشم چه بگویم که گفت خیر الناس رَحم الله عَمّی العباس سپر تیر سینه است اگر چون گرفتی تو تیر را با چشم همه اعضای تو سپر هستند پیش پیکانش حتی چشم