ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی قیّوم زمین و آسمان ادرکنی ای زنده کنندهی مسیحا الغوث یا مهدی صاحبالزمان ادرکنی **** عزای حضرت حوّا عزای حاجر شد عزای مریمِ عذرا عزای کوثر شد بگو به کعبه لباس سیاه بر تن کن بگو به مکّه که چشم تو تا ابد تر شد چه روزها که زنان قریش طعنه زدند به دختری که به درّ یتیم همسر شد میان آن همه تکذیبِ شهر، ایمان داشت زدند سنگ اگر بر رسول سنگر شد شد اولین زنِ تاریخ که گُل اسلام به عطر اشهد توحید او معطّر شد تمام هستیِ خود داد تا به لطف خدا به مادرِ همهی اهل بیت مادر شد نبود تا که ببیند چه زود یاس بهشت به رنگ سرخ شهادت رسید و پَرپَر شد نبود تا که ببیند زِ ضربههای غلاف کبود بازوی آن بضعهی پیمبر شد نبود تا که ببیند چو لاله غرقِ به خون گلوی تشنهی شبیر و لعل شبّر شد نبود تا که ببیند که بوسهگاهِ رسول میان گودیِ خون بوسهگاهِ خنجر شد نبود تا که ببیند زِ تیر حرملهها چگونه غرق توسّل علیاصغر شد **** زِ ضربِ تیر چنان دست و پای خود گم کرد که خواست گریه کند در عوض تبسّم کرد