نمیگویم دو تا فرقش، به محراب عبادت شد علی از استخوان مانده در حلقوم، راحت شد شب وصل است و او را خوشترین اوقات و ساعات است طبیب عالمی، مجروح و ممنوع الملاقات است علی، ساعت به ساعت میرود تا مرز بیهوشی چراغ عشق و ایمان میگذارد، رو به خاموشی صدای وا علیا، تا به گردون میرود امشب ز چشم زینب و فرق علی، خون میرود امشب دید بالای بلندی ازدحام صد حرامی دور یک بیت الحرام کوفیان مهمان نوازی میکنند بو لهب بر صفحهی قرآن نشست روی حنجر، خنجر بران نشست