بر دیدهی ما ضیا بده مهدی جان بر سینهی ما صفا بده مهدی جان دور سرِ مادرت بگردان چیزی آن را صدقه به ما بده مهدی جان یا صاحب الزمان ... * * * * امروز خانهی دل نور و ضیا ندارد جایی که دوست نَبوَد، آنجا صفا ندارد رندان به کشور دل هر جا گرفته منزل وان میر صدر محفل، در خانه جا ندارد ای شاه ماهرویان، وی قبلهی نکویان دریاب عاجزی را کو دست و پا ندارد از ما خطا و لغزش، از توست عفو و بخشش سلطان به زیر دستان جز این روا ندارد تیر دعای ما را جز لطف تو اثر نیست گر لطف مینمایی پیکان خطا ندارد شاها فقیر کویت، سوزد در آرزویت جز دیدنی به رویت، چشم عطا ندارد یا صاحب الزمان ... * * * * ای کاش فدک این همه آثار نداشت ای کاش مدینه در و دیوار نداشت فریاد دل محسن مظلوم این بود ای کاش در سوخته مسمار نداشت رفتی و تنی سوخته از تب بردی آرام منو و قرار زینب بردی با آمدنت به خانهام فاطمه جان نُه سال صفا دادی و یک شب بردی * * * * بولهب بر صفحهی قرآن نشست روی حنجر خنجر برّان نشست با نگاهش حرفها میزد حسین پیش زینب دست و پا میزد حسین