
تکانم داد عمّه تا بداند زندهام یا نه چرا هِی آه میگویی، ولی یکبار بابا نه؟ گرفتم لختهای از حنجر تو با دو انگشتم دلم خوش بود حرفی میزنی اینبار اما نه حسین به تو رو میزنه، به تو که زیر لگدی یهبار بهش بابا بگو، هزار دفعه گفت ولدی تو که محبّت بلدی نبند چشاتو، صورت روی صورتت بذارم عصام شده صد تیکه، روزی که رمق ندارم یه جوری پاشیدی باید صدتا عبا بیارم پخشی همهجا، ریخته تُو دست خیلی تنت درده بهخدا با خنده تشییع شه بدنت **** زحمتی دارم اباالفضلم تو هم با من بگرد من که خیلی گشتم اما بیش از این پیدا نشد اینکه برگشته حرم بِین عبا بخت من است اما در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد او خلاصه آمد و من هم خلاصه چیدمش چیدم اما آن جوانِ خوش قد و بالا نشد **** تنت به دست گرفتم زِ بین دستم ریخت گسستهای زِ هم، خونجگر جواب بده سرت به دست گرفتم تنت نماند به دست تنت گرفتم و افتاد سر، جواب بده