به نام نون و قلم دست من قلم دادی

به نام نون و قلم دست من قلم دادی

[ حاج جواد حیدری ]
ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی
قَیّومِ زمین و آسمان ادرکنی
احیاگر صد دَمِ مسیحا الغوث
یا حضرت صاحب‌الزمان ادرکنی
****
به نام نون و قلم، دست من قلم دادی
دَمِ تو گرم که بر این شکسته دَم دادی
زیاد از سر من بود هرچه کم دادی
هرآنچه بود به تو تا که رو زدم دادی

به یُمنِ منبر تو شیعه‌ام مسلمانم
اگر رئیس تویی جزو زیر دستانم
کبوترم، شده‌ام باز هم هواییِ تو
رسیده‌ام به خدا من زِ آشناییِ تو

حسینیم زِ روایات کربلاییِ تو
به سینه سنگ تو را دارم منم فداییِ تو
کسی نبرده مرا تا خدا تو می‌بری‌ام
خوشم که شیعه‌ای از شیعیان جعفری‌ام

برو به منبر و تصویری از غدیر بساز
برای نشر ولای علی سفیر بساز
هزار مجتهد از مردمِ فقیر بساز
زُراره یا که مُفَضَّل ابوبصیر بساز

مقام مرجعیت بین عالمان داری
تو نورِ جلد به جلد بحارالانواری

زِ یا ربِ تو رسیده است فیض یا رب‌ها
علی علیِ لب تو رسیده برلب‌ها
گره به نام تو خورده‌ست کل مذهب‌ها
به حکم تو شده گریه عیار مکتب‌ها

شب است و بر سرِ خاکت نشان نداری تو
غریب مانده‌ای و روضه‌خوان نداری تو

خبر رسید که دَرست دوباره خلوت شد
دوباره روزیِ آقای شهر غربت شد
خدا کند که بمیرم به تو جسارت شد
به پیش چشم همه با تو تند صحبت شد

عصای دست تو را پا زدند و خندیدند
تو زیر گریه زدی آمدند و خندیدند

نبینم از در این خانه شعله دم بزند
غریبه‌ای وسط خانه‌ات قدم بزند
نماز نیمه‌شبت را کسی به هم بزند
تورا زمین بزند حرف زشت هم بزند

تو دست بسته‌ای و کوچه کوچه تنهایی
به فکر شرمِ علی پیشِ روی زهرایی

بزرگ طایفه را بی‌هوا زمین نزنید
امام مُفتَرَضُ‌الطاعه را زمین نزنید
کِشان‌کِشان جلوی بچه‌ها زمین نزدید
مقابل همگان هرکجا زمین نزنید

به هر طرف نکشیدش که دردسر دارد
که داغ عمه‌ی خود را بر این جگر دارد

چه عمه‌‌ای که گرفتار نیزه‌داران بود
هلال یک شبه‌اش روی نیزه تابان بود
میان آن همه نامرد سخت حیران بود
برای دیدن او کوفه راه‌بندان بود

چه عاشقانه وفاداری‌اش محک می‌خورد
و یک‌تنه عوضِ صد نفر کتک می‌خورد

نظرات