یاد بابام که میافتم، دستوپا گم میکنم درد دارم؛ اشک میریزم؛ تبسّم میکنم شبا از سرما میلرزم سراغ از اجل میگیرم با یاد آغوش گرمت خودم رو بغل میگیرم شبا که هی به خوابم میای چنتا دیگه به خوابم میای؟! وقت دیدار، چی بپوشم که لبش خندون بشه؟! زیر دستام، اینهمه زخم چجوری پنهون بشه؟ جدا از زخمام با مویی که حالا سفیده چکنم؟! اگه چادر هم پیدا شد با قدّ خمیده چه کنم؟! توو اوج اضطرابم میای چنتا دیگه به خوابم میای؟! ای قرار دیدن یار، بیا عاشقونه باش ای نفس! تو رونما باش؛ بوسه! تو بهونه باش برام وقتی مرهم آورد اگر پر نگیرم، عیبه برا من که جونم، باباس اگر که نمیرم عیبه دعای مستجابم میای چنتا دیگه به خوابم میای؟!