سوز آه و ناله‌ام، دل‌خراش و غم فزاست

سوز آه و ناله‌ام، دل‌خراش و غم فزاست

[ کربلایی نریمان پناهی ]
سوز آه و ناله‌ام، دل‌خراش و غم فزاست
(عمّه جان اینجا کجاست؟)۲

خاک این صحرا چرا عمّه می‌ریزی به سر؟
می‌زنی بر سینه و (می‌کشی آه از جگر)۲

جای جای این زمین می‌کنی هر دم نظر
گوئیا این خاک پاک پیش چشمت آشناست

گاه این جانب روان، گاه آن جانب دوان
بر دلم آتش زدی، این چه حال است عمّه جان

(عمّه جان اینجا کجاست؟)۲

(حسین، حسین)۴

نظرات