وقتی که بابا زیر لگدها
تبلیغات

وقتی که بابا زیر لگدها

[ جواد مقدم ]
وقتی که بابا، زیر لگدها
زمین می‌اُفتم آسمون گریش می گیره

حرف می زنم با، سَر تو امّا
عمه میون حرفامون گریش می گیره

عجب شَبیه، چیه قضیه
تا بهونه می گیرم عمه میره از حال

چی میگه عمه، منو ببخش چون
بابا تو گم کردم تو اِزدِحام گودال

گفتم به هر شاپرکی
با این زبون نمکی و کودکی:

پَر بزنید رو نیزه‌ها
برید بابامو ببوسید یواشکی

پَرم شکسته، خستم بابایی
دستات که نیست تو دستم بابایی

بازم چشامو بستم بابایی
منتظر تو هستم بابایی

(وای اَمون از این جدایی 
وای دلم تنگه بابایی)۳

غروب و وحشت، دوباره لُکنَت
انگار به روی اسب زَجر نشست مُغَیره

هر شب همینه، دلم حزینه
کتک به جای لالایی و شب بخیره

در اِحتِظارَم، کفن ندارم
اینجا کفن فروش به دل، بغض تو داره

گفتم که بابا، کفن بیاره
یادم اومد بابام خودش کفن نداره

ذکر دلم، یا فاطمه
هنوز یه جایی از تن من سالمه

کُلّ تنم، زخمه ولی
فقط جای مسمار تو سینم، کمه

داشتم می گفتم به عمه زینب
یه کم موهامو کنه مرتب

گوشه‌ی دامنم قشنگ شد
کنده شده زیر نعل مَرکَب

(وای امون از این جدایی 
وای دلم تنگه بابایی)۳

دخترک تو، عروسک تو
شبیه مرغ ذِبح شده می زنه پَر پَر

عمه دوباره، اشکش می باره
خودشو می بینه رو تَل غمگین و مُظطَر

چه غریبونه، روضه می خونه
روضه رو می خونه میگه: غریب مادر

او می کشید و من می کشیدم
تو کش مکش های سَرو خنجرو حَنجَر

وجود من، در سوز و آه
با عمه روضه می خونیم با هر نگاه

انگار بازم، رها شدیم
توی مسیر خیمه گاه تا قتلگاه

دیدم تو مقتل که سَر نداری
رَمَقی تو بال و پَر نداری

اومدی تو خرابه پیشم
حالا سَر از پیکر نداری

وای امون از این جدایی 
وای دلم تنگه بابایی...

نظرات