پدر از دیده جاری اشکِ غم بهر پسر میکرد ولی زینب در آنجا گریه بر حالِ پدر میکرد پدر فریاد میکرد و پسر خاموش بود، امّا سکوتِ او به قلبِ باب، کارِ بیشتر میکرد پدر عمری دلش میخواست رخسارِ پسر بوسد ولی چون شرم مانع بود، از آن صرفِ نظر میکرد پی بوسیدنِ رویش مناسب فرصتی میجُست رُخِ گُلگون و خطِّ سبز، شوقش بیشتر میکرد از آن رو بود تا رو بر رُخش بگذاشت، دیدن داشت یکی ای کاش بود و زود لیلا را خبر میکرد ***** ای پسر من پدرِ پیرِ توأم پدرِ پیر و زمینگیرِ توأم *** داغی که حسین از غمِ اکبر به جگر داشت جز خالقِ اکبر ز دلِ او که خبر داشت؟
عالی و سوزناک و خون جیگر