من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را گاهی گذر کن سوی من تا در گذر بینم تو را سنگ تو را به سینه زدن عزّت من است نوکر همیشه تکیه به ارباب میکند یابنَ الحسن... افتاده بر خاکِ درت، خوش آنکه آیی بر سرَم تو زیر پا بینی مرا، بالای سر بینم تو را گفتم چه شد آن دل ز منِ زار را ربودی؟ برداشت ز زیر قدمش، داد به دستم صد بار آیم سوی تو تا آشنا گردی به من هر بار از بار دگر بیگانهتر بینم تو را هیچکس را طاقتِ لیلا پرستیدن نبود زین جهت لیلای من رُخ از همه پنهان نمود آی عقل بی خِرد! دنیا کجا، لیلا کجا؟ عشرت دنیا کجا، یک شنبهی مولا کجا؟