هم نا ندارم، هم بس که دنبالت دویدم پا ندارم

هم نا ندارم، هم بس که دنبالت دویدم پا ندارم

[ سید محمد نبوی ]
هم نا ندارم، هم بس که دنبالت دویدم پا ندارم
با این‌همه زخم، دست کمی از مادرت زهرا ندارم

تنها نشستم حتی به قول دختران بابا ندارم
داری می‌آیی باید که چادر سر کنم اما ندارم

شرمنده بابا، غیر از خرابه من برایت جا ندارم
یا عمه یا تو یا آرزوی مرگ دارم یا ندارم

دیدی خمیدم این‌قدر سیلی زد که جایی را ندیدم
بعد از تو بابا با دامن آتش گرفته می‌دویدم

من مثل عمه وقتی که قاتل می‌برید من می‌بریدم
با خنده می‌گفت با دست‌ خود از پشت‌ سر، سر را بریدم
جای تو خالی با حرمله با شمر چه زجری کشیدم

رنگین کمانم بازو کبود و روی زرد و مو سفیدم
کنج خرابه خوابیده بودم با لگد از جا پریدم

بازار شام و حرف کنیزی و نمی‌گویم چه دیدم
قربان لب‌هایت من پیر چوب خیزرانی یزیدم

(بابای من بابای من)

نظرات