
عاقبت دردم دوا خواهد گرفت دامنت دست مرا خواهد گرفت هر شب اللّهُمَّ عَجِّل خواندهام روزی آخر این دعا خواهد گرفت من اگر مُردم، غبارم عاقبت روی دامان تو جا خواهد گرفت ای ز مادر مهربانتر، خوبتر کِی دلت از دست ما خواهد گرفت؟ چشمت این ایام خون خواهد شد و قلبت از این روضهها خواهد گرفت تو اگر یکبار روضهخوان شوی روضهی ما تازه پا خواهد گرفت * * * * گریه کنید مادر من بیگناه بود گریه کنید مادر من بیپناه بود گریه کنید مادر من پابهماه بود * * * * از داغ زهرا عالَم زر گریه میکرد قطعاً خدیجه با پیمبر گریه میکرد آهسته و پیوسته حیدر گریه میکرد مسمار روی شانهی در گریه میکرد آری حسن با حالِ بدتر گریه میکرد ارباب ما دلتنگ و مضطر گریه میکرد زینب برای دست مادر گریه میکرد جبریل هم تا روز محشر گریه میکرد زهرای من: علیِ تو هستم نگاه کن ای پَرشکسته، تا نشکستهم نگاه کن بر خاک التماس نشستم، نگاه کن یک دَم به لرزههای دو دستم نگاه کن بشکند پایی که روی چادر تو راه رفت بشکند دست کسی که روی مادر شد بلند غسل از زیر پیرهن سخت است غرق در خون شود کفن، سخت است جان خود را به خاک دادن، بعد دستها را بههم زدن سخت است اول زندگیام، زندگیام ریخت بههم هستیام رفت، مرا با شرر آمیخت بههم عاقبت چشم و نظر چشم مرا پُر نم کرد قد خیبرشکنم را غم زهرا خم کرد آتش کینه چه بد برگ و بَرَم را سوزاند ورق زندگیام را لگدی برگرداند به زمین خوردن من را همه دیدند به امامی که زنش خورده زمین خندیدند بهخدا همسر حوریهام آزار نداشت پهلویش طاقت آن ضربهی مسمار نداشت تا حسن گفت پدر، مادرمان جان داد است پا شدم راه بیفتم، به زمین افتادم یادم نمیرود که در افتاد روی تو پیچید شعلهای به پَر و پای موی تو تک تک چهل نفر همه از روت رد شدند گلبرگهای شاخهی یاسم لگد شدند ردِّ غلاف پشت لباست مشخص است با کینه میزدند، صدا میزدم: بس است اما مغیره از زدنت دست برنداشت شعله ولی ز سوختنت دست برنداشت لطمه به این تحمل مردانهام زدند مَردُم زن مرا وسط خانهام زدند زهرا حلال کن سر من بود هر چه شد پای دفاع باور من بود هر چه شد یا زهرا، یا زهرا ...