سیّدی! دنیا و مافیها صدایت میزند خاتم پیغمبران، طاها، صدایت میزند پیکری که زیر مَرکب ماند و عریان گشته بود پاره پاره در دل صحرا صدایت میزند بسته شد دستش، میان کوچه هم آواره شد عمّهجانت، زینب کبری، صدایت میزند صورت نیلی و جسم ارباً اربای علی دستهای خونی سقّا صدایت میزند دید طفل شیرخوارش را به روی نیزهها پای نیزه، مادری تنها صدایت میزند یابن الحسن...