تو را در سینههای بینیاز از هر دوا دیدم همین دیشب تو را بر منبر بزم عزا دیدم تو را در هر تباکی دیدهام با چشمهای خود تو را حتی میان اشکِ از روی ریا دیدم تو را درآن غذای نذریِ در روز عاشورا تو را در آشپزهای بدون ادعا دیدم تو را لحظهای که سفرهها را پهن میکردند تو را مشغول خوردن از همان آب و غذا دیدم تو را در چارپایه در صدای پیرمردانی که میآیند با پادرد و همراه عصا دیدم (تو را در آن النگویی که تقدیم ضریحت شد) 2 عجیب است آری، اما تو را در آن طلا دیدم تو را در دست زنجیرزن، در طبل و در بیرق تو را در رونق تعطیلی بازارها دیدم (تو را در اشکهای مادرم در روضهی زینب) 2 تو را در شیر دادنهای بین روضهها دیدم شب جمعه که زهرا عازم کربُبلایت بود نمیدانم چه شد ای سر، تو را پایینِ پا دیدم (به سمت محمل ناموس حق چشمم نچرخیدَهست) 2 اگر کردم نگاهی با حیا دیدم، بجا دیدم کسی باور نخواهد کرد اما در همه اینها تو را دیدم، تو را دیدم، تو را دیدم، تو را دیدم ******** گل یاس امام را چیدند اشک چشم امام را دیدند آی مردم بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند ********** تا جاییکه یادمه چشم تو نیمه باز نبود پاهات هیچ موقع جلوی پدرت دراز نبود حالا دارم التماست میکنم پا نمیشی انقدر زیاد شدی که تو عبا جا نمیشی حواست هست پسرم، که چی آوردی سرِ من من وسط ایستادم و تو ریختی دور و برِ من مثل یه تسبیح بی نخی، پراکنده شدی واسه گریوندن من وسیلهی خنده شدی هر چی رو زمین بوده از بدنت، دست منه دو سه تا تیکه هنوز رو نیزههای دشمنه نه میشه این بدنو رها کنم نه بمونم تو رو از کجا باید پیدا کنم نمیدونم این پدر اونیکه تو، تو خاطرت داری نیست پاشو بابا اینکه رسم پیرمرد داری نیست ************ ای سایهی تو بر سرِ عمه، بلند شو به احترام معجرِ عمه بلند شو اگه برگردی به خیمه بعد از این دیگه از خودم جدات نمیکنم نمیخواد جواب سلاممو بدی پا نکش، دیگه صدات نمیکنم سرتو بذار رو زانوهام، بخواب قول میدم دیگه صدات نمیکنم ******** یاد خیرات کریما افتادم یاد اشکای یتیما افتادم چند وقته همش میگم یادش بخیر جدیداً یاد قدیما افتادم این قد کمونمو بلند کنید من دیگه خسته شدم، نا ندارم جوونا جوونمو بغل کنید (در نقطه نقطهی دل شیعه حرم زدند بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند)