
پیشِ چشمانِ پدر تا که مُعمم می شد پیشِ چشمِ همه، پیغمبرِ اکرم می شد خَلقً و خُلقً اگر، حضرتِ خاتم می شد پیشِ جبریلِ علی نیز، مجسّم می شد همه دیدند، پیمبر نسبی غالب را اشهدُ انَّ علی ابنُ ابیطالب را *** ناگهان روی برافراخته و می آید زلف بر شانه اش انداخته و می آید مست از خیمه برون تاخته و می آید تیغ مانندِ علی، آخته و می آید باز او، نادِ علی، تیغ به کَف می خواند چند بیتی رجز از شاهِ نجف می خواند *** یک طرف، چشمِ پدر، چشمِ حرم دنبالش یک طرف، لشکرِ سیراب به استقبالش مَرکبش دید که خون لخته، چکید از بالش سرِ او خم شد و اُفتاد به روی یالش مَرکبش سوی حرم نه، سوی شامی ها رفت دید بابا، پسرش سوی حرامی ها رفت *** پدرش آمده خود را، سرِ زانو بکِشد آمده، داد کِشد، دست به گیسو بکِشد باید او خم شود و نیزه ز پهلو بکِشد یا که یک تیغه ی جامانده ز ابرو بکِشد کاش گیرد پسرش، زیرِ بغل هایش را می کِشد روی زمین، پیشِ پدر، پایش را *** تا بماند قَسَمش گریه کنان، داد نشد شانه را هر چه که با گریه تکان داد نشد عمه را در وسطِ جمع نشان داد نشد بوسه بر زخمِ تبرهای سنان داد نشد قدِ بابا به کنارِ پسرش راست نشد این جوان مُرده، پس از این، کَمرش راست نشد ***