بیوفاداریِ تو عاطفه معنا نشود بی تو این کلبهی غم روشن و زیبا نشود هیچ دستی به جز از دست وَرَم کردهی تو در گِره باز نمودن یَدِ طولی نشود تا قیامت بخدا گردن من حق داری هیچ جا شیرزنی مثل تو پیدا نشود تا نیفتم ز نفس یک نفسِ تازه بکش خنده کن تا گرهی بغض علی وا نشود جان این دختر سجادهنشین کاری کن پای تابوت تو در خانهی من وا نشود