
بی وفاداری تو عاطفه معنا نشود بی تو این خانهی من روشن و زیبا نشود هیچ دستی به جز این دست ورم کردهی تو در گره باز نمودن ید طولی نشود تا قیامت به خدا گردن من حق داری هیچ جا شیر زنی مثل تو پیدا نشود تکیه گاه من زانو زده برخیز ز جا تا قد و قامت مردانه ی من تا نشود تا نیفتم ز نفس یک نفسِ تازه بزن خنده کن تا گرهی بغض گلو وا نشود جانِ این دخترِ سجاده نشین کاری کن پای تابوت در این خانهی من وا نشود چند روزی است در این خانه اجل میبینم ترسم این است که تا رفتنِ تو پا نشود بی تو این خانهی من غرق محن، غرقِ غم است زندگی کردنِ با مثل تو نه سال کم است