
باغبانی مثل من شرمنده از گلها نشد غنچهی نشکفتهام گلبرگهایش وا نشد آشیانی را که با هم ساختیم آتش زدند هرچه پیغمبر سفارش کرده بود اجرا نشد پای نامحرم نباید باز میشد در حرم با تمام قدرتم مانع شدم امّا نشد پشت در افتاده بودم خصم در را میفشرد یا علی گفتم که برخیزم ولی تنها نشد ضربهای با پا به در زد سخت پهلویم شکست بعد از آن زهرا برای تو دگر زهرا نشد ریسمان را باز میکردم اگر قنفذ نبود با غلاف تیر محکم زد به دستم وا نشد بین آتش ناگهان دلواپس زینب شدم دود میدیدم فضا را دخترم پیدا نشد در زیر پای اسب دو کودک ز دست رفت چون دشمنان سوار و کودک پیاده بود یک خیمهی نیم سوخته شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت در آن خیمه چاره بود آزاد گشت آب ولی صد هزار حیف شد شیردار مادر و بی شیرخواره بود چشمی بر آنچه رفت به غارت نداشتند امّا دل رباب پی گاهواره بود حرمله خدام تحقیرت کنه توی داغ بچههات پیرت کنه یجوری زدی زمینگیر شدم ایشالله خدا زمینگیرت کنه آخه امروز تو کوچه گهواره دید دست مادرای شام شیرخواره دید صبح تا حالا با کسی حرف نزده فکرکنم حرمله رو دوباره دید لالا قاتلت روبروی ربابِ حالا مادرت توی بزم شرابِ لالا، خواب میدیدم پر در آوردی دندونِ شیری درآوردی رو نیزهها بودی و حالا تو بغلم سر درآوردی لالا لالا سرت نیفته از بالا سر عبّاس تا سر نی رفت خیمهها گر گرفت بلوا شد تا که دیدند بی علمداریم سر یک گوشواره دعوا شد من غرورم جریحهدار شده شاکی از دست ساربان هستم کعب نیها مدام میگویند دست و پا گیر کاروان هستم معجرم را سر کسی دیدم چادرم را سر کس دیگر با عبایت نماز میخواند کافری پشت سر کافر دیگر من ایستاده بودم و یک تن به من نگفت بنشین که روی خار مغیلان دویدهای من به عمرم سر بازار نرفته بودم