(ای شهید اوّلِ گودال، عبدالله جان)۲ شاهد عینی در آن جنجال، عبدالله جان یازده سالت اگر خواندند از بی دقّتیست عصر عاشوراست چندین سال، عبدالله جان دستت از پیکر جدا شد تا به ما ثابت کنی میتوان پر زد بدون بال، عبدالله جان (از حرم تا قتلهگه را آمدی و دیر شد)۲ تو رسیدی رفته بود از حال، عبدالله جان (پیکرت افتاد روی جسم صد چاک عمو)۲ پس تو اوّل میشوی پایمال، عبدالله جان (تیر بود و نیزه بود و سنگ بود و تیر بود)۲ لحظهها طی شد بر این منوال، عبدالله جان (آه دلتنگ پدر بودی ولی قبل از حسن)۲ فاطمه آمد به استقبالت، عبدالله جان خیمهها را دوره کردند و دلت آتش گرفت بعداز آن هم دامن اطفال، عبدالله جان رفتی و آن شب ندیدی تا سحر خون گریه کرد گوشواره، روسری، خلخال، عبدالله جان