حسن حسینخانی

کم کم سکوت سائله فریاد می‌شود

1636
19
کم کم سکوت ساحله فریاد می‌شود
آب فرات بر همه آزاد می‌شود

آبی ولی منوش که غیر از سراب نیست
زهر است این به کام تو باور کن آب نیست

این آب شیر می‌شود و سنگ می‌شود
یعنی دلت برای علی تنگ می‌شود

آن وقت هی به سینه‌ی خود چنگ می‌زنی
یا زخم زخم شعله در آهنگ می‌زنی

لختی بیا به سایه‌ی این نخل‌ها رباب
رباب سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب

بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود
سهمت دوباره خنده‌ی انظار می‌شود

پیراهنی که تازه خریدی نشان مَده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده

لبت را از عطش غم‌نوش کردند
تنت را فصل گل، گل‌پوش کردند

دگر از خیمه لالایی نیامد
کبوتر بچه را خاموش کردند

نمودی بر پدر یاری عزیزم
از او کردی طرفداری عزیزم

الهی مادرت واست بمیره
چه قبر کوچکی داری عزیزم

تو رفتی و شدم درمونده اصغر
وای لباسات پیش مادر مونده اصغر

پدر هنگام دفنت جای تَلقین
برای تو لالایی خوند اصغر

ز دستم می‌گرفت و تا به پشت خیمه‌ها می‌برد
اگر می‌بود همراهم، علیِ اکبرم یا رب

همه از چهره خون شویند اما غربت من بین
که شستم چهره‌ی خود را ز خون اصغرم یا رب

پس از قتل من و تو می‌شود آزاد آب امشب
سزد گر آب آتش گیرد از اشک رباب امشب

إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني علیم گناه نداره
یه مردی پیدا بشه یه قطره آب بیاره

داره می‌سوزه رو دستم داره لب‌تشنه می‌میره
خون بچم گریبونِ همتونو می‌گیره

سه شعبه‌ی تو حرمله از قدشم بلندتره
حنجرشو هدف نگیر خدا ازت نمی‌گذره

تو که می‌سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت
از این غم هیچ‌کس مثل رباب آتش نمی‌گیرد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش