
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه زود این همه تغییر کرد آب فرات گلم شاداب و خرم می شد از تو دل افسرده بی غم می شد از تو اگر یک جرعه بر او می چشاندی تو ای دریا مگر کم می شد از تو *** خواب دیدم بغلش کردم و شیرش دادم چشم وا کردم و دیدم بغلم خالی بود ] تمام اهل حرم تشنه… اسب ها سیراب سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات رُباب را چقدر در حرم خجالت داد همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات [ مینشینم جلوی خیمه برو حرفی نیست لا اقل قول بده زود برش گردانی گلویش تازه گل انداخته من میترسم صبر کن تا صدقه دور سرش گردانی طفل من تا بغل توست خیالم راحت نکند حرمله را با خبرش گردانی *** الهی هیچکی تو دامن باباش شهید نشه الهی هیچ مادری توو دنیا ناامید نشه شما که به برق سکه های کوفه دل خوشین خودتون بچه ندارین مگه، بچه میکُشین هی میگن گریه نکن، داره میسوزه جیگرم هیشکی حالمو نمیفهمه، بابا یه مادرم حرمله، غذای من یه عمره خون جیگره من نمیگذرم ازت، خدا هم از تو نگذره ] ***