گهواره‌‌‌ت که روضه‌‌خون شد

گهواره‌‌‌ت که روضه‌‌خون شد

[ ابوالفضل بختیاری ]
گهواره‌‌ت که روضه‌خون شد
دل مادرِ تو خون شد
عطشت که بی‌اَمون شد
لب خشکتو می‌خوردی

کافرن بی‌اعتقادن
ما کمیم اونا زیادن
غم نخور آبت ندادن
آب می‌دادنم می‌مُردی

قبل از این‌که تیر بیاد با هلهله خوابت پرید 
شد کمونی مادرت تا حرمله زِه رو کشید
شیر من خشکیده بود، تیری که آبدار بود رسید

مزارت اَمنه، همین‌جا بخواب
می‌بندن دست منو با طناب
نیای دنبالم تُو بزم شراب

علی جانم، ای علی‌ جانم... 

گلوی پاره‌ت که گرمه
مثل این ساعت که گرمه
خون قنداقه‌ت که گرمه
بمیرم دست تو سرده

اشک قافله که درد نیست
سوت و هلهله که درد نیست 
تیر حرمله که درد نیست
قبرکَنِت شدم که درده

عموت به اون روز افتاده، آه این گلو حق داره پس
تشنه بودی جامِ بلا رو سر کشیدی یک‌نفَس 
اصلاً واسه دق دادنِ من این گلوی پاره بس

رقم خوردش اتفاقِ بدی 
روی دستم دست و پا می‌زدی 
گل مدفون، هم‌قدِ لحدی
****
سفت بستیدش به روی نیزه‌ها، بازش کنید
دردش آمد این زبان‌بسته، کمی نازش کنید

نظرات