بلند مرتبه شاهی به مشکل افتاده به گیر قهقههای اراذل افتاده لب پدر به گلوی پسر عجب عکسی سه خط سرخ ولی بر شمایل افتاده رباب اگر که ببیند حسین میمیرد چنین که گردن شش ماهه مایل افتاده ولی به زیر عبا باز بود پلک علی رسید خیمه پدر دید کامل افتاده دم غروب شده وقت غارت حرم است عروس فاطمه تازه به مشکل افتاده لباس ، ملحفه ، بالشت بچه گهواره چقدر بین بیابان وصال افتاده به جای بستن قنداق پاره دست رباب از سر علی به طناب صلاصل افتاده بزرگ شد پسرم مرد شد ببین زینب ز نیزه سایهی اصغر به محمل افتاده با زبان لعل لب خشک مدارا نکند جگر سوخته را آب مداوا نکند من دعا میکنم از سوز دگر تا هرگز مردی از مردم نامرد تمنا نکند خواهش آب نمودم ز شما تیر آمد هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند گوش تا گوش علی را لبهی تیغ درید صید این گونه کسی ماهی دریا نکند بوی آب آمد و طفلم به تلظی افتاد صید این گونه کسی ماهی دریا نکند نگرانم برسد سر زده از راه رباب زودتر خاک بریزم که تماشا نکند پشت هر خیمهای اس کاش چهل صورت قبر کنده بودم که تو را حرمله پیدا نکند