با جسم کوچک آمده اما بزرگیها کند با دستها کوچکش بس عقدهها را وا کند با یک نگاه مرهمت او قطره را دریا کند صدها هزاران مُرده را با یک نظر احیا کند با خندهاش، با گریهاش غوغا دل بابا کند *** چقدر بیهدف و بیخبر و ناگهان زدی نامرد چه کرده بود مگر با شما زدی نامرد همین که تیر رها شد علی به خود پیچید حتی صدای تیر درآمد، چرا زدی نامرد پدر خمید، پسر مُرد، مادرش افتاد سه شعبه را تو بگو به چند جا زدی نامرد؟ *** زِ ضرب تیغ چنان دست و پای خود گم کرد که خواست گریه کند در عوض تبسم کرد *** گریه نکن رباب، با بیکسی بساز گریه نکن رباب، علی زنده نمیشه باز گریه نکن رباب، به غم اَمون نده دستای خالیتو انقدر تکون نده گریه کن که آبو وا کردن و سینهات پُر شیر شده دنبال بچهات نگرد، آخه دیگه دیر شده
جانم