
مارا هوای روضهات درگیر کرده این روزها از زندگی، دلسیر کرده والله که این روضه مارا پیر کرده موی پریشانت به نیزه گیر کرده افتادی و با تو ز پا افتاد زینب خوردی زمین با صورت و جان داد زینب بالا نشین، جای سرت بر نیزهها نیست جای تنت والله زیر دست و پا نیست ای بی کفن، حق شما که بوریا نیست خون خدا که همدماش تشت طلا نیست انگشترت را کاش میدادی، حسین جان روی زمین لب تشنه جان دادی حسین جان در قتلگاهت شمرها آماده بودند بد مست از پیمانهها و باده بودند بالای جسم بی رمق ایستاده بودند سر نیزهها دور تنت افتاده بودند بازیچه شمر و سنان بودی عزیزم بد حال بودی، نیمه جان بودی عزیزم گفتند ذبح تو سه ساعت شد، بمیرم گفتند بر جسمت جسارت شد بمیرم گفتن اعضای تو غارت شد، بمیرم گفتند زهرا دید اذیت شد بمیرم