
بهت خلقت را رقم زد بردن نامت حسین خلق را این ذکر تا مرز عجائب میبرد تا ابد وقت هم باشد جا نمیافتد غمت منبر اندوه تو از بس مطالب میبرد بی تو مثل یخ فروشم که ندارد مشتری روزگار از عمر قالب به قالب میبرد فرش روضه خانه هایت قالی محراب ماست مستحبات تو ما را سمت واجب میبرد مشکی ما جنسش از چادر سیاه زینب است رخت نوکر هات نخ های مناسب میبرد دین دنیا را جهان در اربعین ها دیده است پرچم سرخ تو را کل مذاهب میبرند شب آخر شده و فرصت ما در گذر است زینبت سخت به هم ریخته و خون جگر است بیشتر در برم ای یار مناجات بخوان چشم بر هم بزنی سوره ی فجرم سحر است روی شاداب و رخ ماه بر افروختند همه از شوق رسیدن به وصال پدرت شده که وقت دعا باشد و یادت نکنم یادت ای مونس قلبم همه جا در نظر است چندمین بوته ی خار است که امشب کندی جد ما گفته چه سخت است غم روز دهم خواهرت از همه ی واقعه ها با خبر است مادر برات (بمیره) ۳ وقتی میام (که دیره) ۳ موی تو را میگیره