بیمارم و حالی جنونآمیز دارم از هرکجا غیر از حرم پرهیز دارم آدم نبودم چای روضه آدمم کرد با اعتقادی که به این تجویز دارم بر صاحب این تکیهها من تکیه کردم که آبرو و حُرمتی ناچیز دارم دیگِ غذای هیئتش را شسته با اشک در پادشاهی نوکری را نیز دارم یک شب سرازیری باب قبله رفتم پس درمیان قبر دستآویز دارم با من کفن کن دستمال گریهام را این گریه را تا روز رستاخیز دارم بالاترین جا در جنان دور حسین است آنجا که شوری خیالانگیز دارم مدیون آقای جوانان بهشتم یک سینه از عشق حسن لبریز دارم (ای حسنجان، ای حسنجان) من عاشق روی توام ای حسنجان، ای حسنجان من ساحل کویِ توام ای حسنجان، ای حسنجان خاک کف پای توام ای حسنجان، ای حسنجان مست تولایِ توام ای حسنجان، ای حسنجان درقلب ما داری حرم ای حسنجان، ای حسنجان ای منّت تو بر سرم ای حسنجان، ای حسنجان مویت چرا گشته سفید ای حسنجان، ای حسنجان در کوچه گشتی ناامید ای حسنجان، ای حسنجان در پیش چشمان ترَت ای حسنجان، ای حسنجان سیلی زده بر مادرَت ای حسنجان، ای حسنجان شد بیهوا نقش زمین ای حسنجان، ای حسنجان افتاده از گوشش نگین ای حسنجان، ای حسنجان مدیون آقای جوانان بهشتم یک سینه از عشق حسن لبریز دارم قاسم کنار خیمهگاهش گفت عموجان شوقی شبیهِ اکبرت یکریز دارم نه جُوشنی اندازهام پیدا شد اینجا نه ترسی از سرنیزههای تیز دارم