فانیِ ذاتِ خدا شد، فانیِ دنیا نشد موقع رفتن حریفش گریهی زنها نشد از بَرَم دامن کشان که رفت، گفتم با خودم خوش به حال آنکه در هفت آسمان بابا نشد دست و پای باعث و بانیش الهی بشکند اولین بار است پیش پای بابا پا نشد یک پدر میخواستم از او مرا مهمان کند هر چه کردم وا کنم راه گلویش را نشد حال راحت در بغل میگیرمش میبوسمش چون حیا کردیم از هم شامِ تاسوعا نشد