شب های درد و نافله و بی قراریم

شب های درد و نافله و بی قراریم

[ سید محمد جوادی ]
شب‌های درد و نافله و بی‌قراریم
چشم خداست شاهد شب‌زنده‌داریم

گاهی میان گریه که از هوش می‌روم
اشک علی‌ست آن‌که می‌آید به یاری‌ام

چندی‌ست نان نپخته و کاری نکرده‌ام
شرمنده‌ی کنیزم از این خانه‌داری‌ام

زخمم به یک اشاره دهن باز می‌کند
شب تا سحر مراقب این زخم کاری‌ام

*ملعون ثانی پشت قنفذ را تکان داد
وانگهی به او بازوی مادر را نشان داد*

*قنفذ به جان مادر بیمار افتاد
آن‌قدر زد تا دست او از کار افتاد*

* * * *

پوشیه دو سه ماه روت، خنده‌هات واسه تابوته
یه سیاهی رو بازوته، زندگی رو ببین

دیگه در رو نمی‌بندی، میخ و از روی در کندی
به عجل داری می‌خندی، زندگی رو ببین

ندیده چشم تاریخ این شهر به صلابت من
دو سه ماهه مغیره می‌خنده به خجالت من

زخمای بدنت درده، اشکای حسنت درده
بی‌هوا زدنت درده، شدی نقش زمین

اون که پیدا نشد چاره‌ست
اون که گم شده بود گوشواره‌ست
جگر کیه صد پاره‌ست؟ غریبی رو ببین

نمک پدرت رو به زخم جگرت می‌زدند
سیلی رو نباید به تو پیش پسرت می‌زدند
کاش دروغ باشه که قلاف و به سرت می‌زدند

* * * *

هی دست و پا زدی به زیر دست و پا
رو سینتم نشسته شمر بی‌حیا

یه تیغ کند و حلقی که نا نداره
می‌خواد بگه یا زهرا، صدا نداره

عریان شدی، افتاده رو صحرا تنت
دعوا شده، حالا سر پیراهنت

یکی بگه این رسماً کجای دینه
سر عزیز زهرا توی خورجینه
الهی که رقیه اونو نبینه

نظرات