سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم

سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم

[ حاج حسین سازور ]
سحرگهان به حریمت چو میهمان گشتم
به پیشگاه تو نزدیک‌تر شدم آقا

مرا میان حرم جبرئیل آورده
ببین که با چه کسی هم‌سفر شدم آقا

صدای صحن تو تا به گوشم خورد
برای سجده به تو باخبر شدم آقا

ملاک خضر شدن شب‌نشینی نجف است
خوشم که در حرمت مستقر شدم آقا

غبار مرقد تو توتیای چشم من است
به شوق خاک درت رفتگر شدم آقا

پَر مرا دم ایوان‌طلا به بند بکش
چقدر عاشق این کوه‌ زر شدم آقا

عجیب طرح ضریحت شگفت‌انگیز است
یکی دو بوسه زدم، تشنه‌تر شدم آقا

گدای کوی تو تحت حمایت زهراست
فقیر سفره‌ی خَیرُ البَشَر شدم آقا

سر مرا به روی شانه‌ی خودت بگذار
همان دقیقه که من محتضر شدم آقا

میان قبر فقط داد می زنم: حیدر!
تو هم خیال مکن لال و کر شدم آقا

تمام عمر به عشق تو زندگی کردم
اگر به پات نَمیرم، هدر شدم آقا

به یاد تشنگی شاه بی‌کفن مُردم
حسین گفتم و غرقِ شرر شدم آقا

چه تشنه‌ای! که تنش زیر سُمّ مَرکب رفت
به جنگِ پهلوی او نیزه‌ای مورّب رفت

نظرات