
زمان ایستاده زمین نیم خیز آسمان ایستاده شده كربلایی به هر جا كه این كاروان ایستاده عجب كاروانی كه در مقدم او جهان ایستاده به پابوس عباس سر پنجه آب روان ایستاده غمی گوید اكبر هنوز ای خلایق اذان ایستاده نه با قد رعنا دم خیمه یك نوجوان ایستاده هنوز اصغری هست سه شعبه كنار كمان ایستاده و این راه شیری در آغوش یك كهكشان ایستاده زمان پیش میرفت به آنجا كه یك نیمه جان ایستاده به جایی كه ارباب پریشان چو آتش فشان ایستاده به آن لحظه ای كه نشسته است شمرو سنان ایستاده به وقتی كه خنجر شده كندو در استخوان ایستاده زده دست و پا و پس از لحظه ای از تكان ایستاده خود روضه ی باز نشسته ولی روضه خوان ایستاده نشسته یزیدو برای لبت خیزران ایستاده